کد مطلب:301523 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

مظلومیت حضرت فاطمه زهرا


1- ابوالجارود می گوید: از حضرت باقر علیه السلام سوال كردم كه «قائم» شما كی قیام خواهد كرد؟

حضرت فرمود: شما حضرت را درك نخواهید كرد، گفتم: آیا مردم زمان او درك خواهند كرد؟ فرمود: اهل زمانش نیز او را درك نخواهند كرد، قائم ما به راستی و حقیقت قیام خواهد كرد بعد از آنكه شیعیان نومید شده باشند،


سه روز مردم را دعوت می كند و كی جواب او را نمی دهد، روز چهارم دست بر پدره كعبه آویخته و می گوید: پروردگارا مرا یاری كن، و مرتب دعا می كند، خداوند متعال به فرشتگانی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در جنگ بدر یاری كرده بودند و هنوز زین اسبهایشان را پائین نیاورده و اسلحه شان را بر زمین نگذارده اند دستور می دهد به یاری او بروند آنان با حضرت بیعت كرده و بعد سیصد و سیزده نفر كلا با او بیعت می كنند و حضرت به مدینه می رود... بعد آن دو نفر را به حالت تر و تازه از قبر بیرون می آورد با آنان صحبت كرده و آنها جواب می دهند، یاوه گویان به شك و تردید می افتند... بعد آنان را با همان هیزمی كه برای سوزاندن علی و فاطمه و حسن و حسین جمع كرده بودند می سوزاند آن هیزمها هنوز نزد ما وجود دارد و به ارث به یكدیگر می رسد. [1] .

2- بلاذری برطبق آن چه كه در «اثبات الهداه» از او نقل شده می گوید: وی فاطمه را پشت در محصور كرد تا اینكه «محسن» را سقط كرد. [2] .

3- بعد از آنكه ابوبكر به زور تهدید و شمشیر از مردم برای خود بیعت گرفت، عمر و قنفذ و گروهی را به در خانه حضرت علی و فاطمه علیهماالسلام اعزام كرد،عمر بر در خانه فاطمه (علیهاالسلام) هیزم گردآورده و خانه را به آتش كشید، هنگامی كه فاطمه پشت در آمد تا آنان را دور سازد، عمر فاطمه را پشت در فشاری داد كه كودكی را كه در رحم داشت سقط كرد و میخ در به سینه اش فرورفت و بدنبال آن تا هنگام رحلت بیمار و ناتوان به بستر افتاد. [3] .

4- حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می كنند كه آن حضرت فرمود: ملعون است، ملعون است كسی كه بعد از من به فاطمه ستم روا دارد، حقش را برباید و او را بكشد. [4] .


5- سلیم در ضمن گفتاری طولانی چنین گوید: عمر شمشیرش را كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوی حضرت زهراء زد، فریاد ناله اش به «یا ابتاه» بلند شد، عمر تازیانه اش را بالا برد و به بازوی حضرت زد.

سلیم گوید: به سلمان گفتم: آیا به راستی اینان بر حضتر زهراء (هجوم برده) و بدون اجازه وارد خانه او شدند؟!

گفت: آری به خدا سوگند در حالی كه آن حضرت روپوشی برخورد نداشت. [5] .

6- از حضرت مجتبی علیه السلام در ضمن گفتاری طولانی نقل شده است كه فرمود: و اما تو ای مغیره بن شعبه دشمن خدائی (تا آن جا كه فرمود) تو فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به گونه ای كتك زدی كه او را خونین ساختی و وی كودكش را سقط كرد. به خاطر این اعمال و توهینات و بی احترامی هائی كه نسبت به رسول خدا انجام داده با اوامر آن حضرت مخالفت كردی، سزاوار آتش دوزخی. [6] .

7- ابوعبدالله برقی از زكریا بن آدم روایت كند كه من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم كه حضرت ابوجعفر جواد الائمه را كه كمتر از چهار سال داشت به خدمت حضرت آوردند، وی دستش را بر زمین را كوبیده و سرش را به سوی آسمان بلند كرده و به اندیشه فرورفت، حضرت رضا علیه السلام فرمود: فدایت شوم چرا به فكر فرورفته ای؟ گفت: درباره كارهائی كه با مادرم فاطمه علیهاالسلام انجام گرفته، به خدا سوگند، آن دو را بیرون خواهم آورد و سپس می سوزانمشان و خاكسترشان را به باد خواهم داد و به دریا خواهم افكند، حضرت او را به نزدیك خود آورده و بین دو دیده اش را بوسید و فرمود، تو برای آن- منصب- می باشی. [7] یعنی تو شایسته امامت می باشی.


8- حضرت صادق علیه السلام فرمود: هنگامی كه قائم علیه السلام به مدینه وارد شود... بعد آن دو را تر و تازه از قبر بیرون آورد لعنتشان می كند، از آنها بیزاری می جوید و به دار می آویزد و بعد از دار پائین می كشد و می سوزاند و خاكسترشان را به باد می دهد. [8] .

9- شیخ صدوق رحمه الله در ذیل فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم كه به امیرالمومنین فرمود: یا علی، برای تو در بهشت گنجینه ای است كه تو ذوالقرینین آن گنج می باشی.

شیخ می نویسد كه از برخی اساتید حدیث شنیدم كه می گفتند: این گنج همان فرزندش «محسن» است كه همسرش فاطمه به هنگامی كه بین دو لنگه درگیر كرده بود بر اثر فشار وارده او را سقط كرد. و بر این مطلب استدلال كرده به آن چه كه درباره سقط روایت شده كه با عصبانیت بر در بهشت می ایستد به او گفته می شود وارد شو می گوید: تا پدر و مادرم وارد نشوند داخل نخواهم شد.

و اما اینكه حضرت فرمود: تو ذوالقرنین آن گنج می باشی، دو قرن (دو شاخ) بهشت حسن و حسین علیهماالسلام می باشند، چون روایت شده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا خداوند متعال بهشت را به آن دو زینت می دهد همانگونه كه زن، خود را به گوشواره هایش زینت می دهد، و در روایت دیگری آمده كه خداوند عرشش را به آن دو زینت خواهد داد. [9] .

10- حضرت باقر علیه السلام فرمود: اگر قائم ما قیام كند حمیراء به او برگردانیده می شود تا اینكه او را تازیانه زند و انتقام فاطمه دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از او بگیرد.

راوی می گوید: پرسیدم: چرا تازیانه اش می زند؟ فرمود، به خاطر تهمتی كه


بر مادر ابراهیم (ماریه قبطیه) زد. [10] .

11- از جمله احادیث معراجیه است كه: نخستین مطلبی كه درباره آن حكم می شود موضوع محسن، پسر علی علیه السلام و قاتل او و سپس درباره قنفذ است، او را با رفیقش می آورند، با تازیانه ای از آتش بر آنها می زنند به طور كه اگر یك تازیانه از آن به دریا فرود آید از شرق تا غرب به جوش آید و اگر بر كوههای دنیا فرود آید ذوب می شوند به گونه ای كه تبدیل به خاكستر می گردند. [11] .

12- مفضل گوید: به حضرت صادق عرض كردم درباره آیه شریفه «و اذا المووده سئلت، بای ذنب قتلت» چه می فرمائید؟ حضرت فرمود: ای مفضل به خدا سوگند كه مووده (كودك در خاك پنهان شده) محسن است، زیرا او از ما می باشد، اینست معنی مووده و غیر از این نیست و هر كس غیر از این بگوید او را تكذیب كنید. [12] .

14- حضرت صادق علیه السلام می فرماید: هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به معراج بردند به آن حضرت گفته شد: همانا خداوند متعال تو را آزمود... و اما دخترت مورد ستم قرار می گیرد از حقش محروم و ممنوع می شود و آن چه را تو حق او قرار دادی از او به زور گرفته می شود، او را كه حامله است كتك می زنند، و بدون اجازه وارد خانه می شوند و مورد تهمت و تحقیر قرار می گیرد، بدون یار و یاور می ماند بر اثر ضربه ای كه بر او وارد می شود كودكی را كه در شكم دارد سقط می كند و بعد از دنیا می رود رسول اكرم


فرمود كه من گفتم: انا لله و انا الیه راجعون، پروردگارا پذیرفتم و تسلیم شدم، توفیق و صبر و بردباری از آن توست. [13] .

15- عبدالله بن بكر ارجائی گوید در راه مكه از مدینه با حضرت صادق علیه السلام همراه بودم، در یكی از منازل به نام «عسفان» پیاده شدیم، بعد از دست چپ راه به كوه سیاه رنگ وحشتناكی رسیدیم، به حضرت عرض كردم، ای فرزند رسول خدا چه قدر این كوه وحشتناك است: من در راه چنین كوهی ندیده ام، حضرت فرمود: ای پسر بكر می دانی این چه كوهی است؟ گفتم: نه، فرمود: این كوهی است به نام «كَمَد» كه بر روی یكی از بیابانهای جهنم بنا شده است كه كشندگان پدرم حسین در آن بسر می برند كه خداوند آنان را در این جا گذارده است، از زیر آنان آبهای جهنم از چركها و لجنها و آبهای داغ و آن چه كه از چاههای ته جهنم بیرون آید سرازیر است... در هر باری كه به مسافرت آمدن از كنار این كوه نگذشتم مگر اینكه فریاد استغاثه آن دو نفر را می شنیدم، به كشندگان پدرم می نگریست و به آن دو می گفتم: اینان كاری انجام دادند كه شما پایه گذاری كردید، هنگامی كه به حكومت رسیدید به ما رحم نكردید، ما را كشتید و محروم ساختید، به حق ما تجاوز كردید و در مقابل ما خود سرانه عمل كردید، هر آنكس را كه به شما رحم كند خداوند نیامرزد، نتیجه كارهائی را بخشید كه قبلا انجام داده اید، خداوند نسبت به بندگان ستمگر نیست. دومی زاری و ناله اش بیش از اولی است، گهگاهی بر كنار آنها برای تسلای دلم می ایستادم و گاهی بر بالای كوه كمد كه آنان در زیر آن و سند قدم می زدم، عرض كردم، به هنگامی كه كوه را می پیمودید چه صدائی می شنیدید؟ فرمود: فریاد آنان را می شنیدم كه می گفتند: بر ما بالا آی تا با تو بگوئیم كه ما توبه كرده ایم، از سمت كوه صدائی می شنیدم، كه به آنان پاسخ ده كه خاموش باشید، (چِخ صدائی كه به سگ گفته می شود) و صحبت نكنید، عرض كردم: چه كسی با آنان همدم است؟ فرمود هر فرعونی


كه بر خداوند جسارت و سركشی كرده و پروردگار كارهای او را بازگو نموده و هر كس كه به بندگان كفر را بیاموزد... و قاتل امیرالمومنین و قاتل فاطمه و محسن و كشنده حسن و حسین علیهم السلام... [14] .

16- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:... دیدم حضرت زهراء از كارهائی كه بعد از من نسبت به او انجام می شود یادآوری می كند، گویا او را می بینم در حالی كه بر خانه اش هجوم برده، احترامش را نگه نداشته حقش را ربوده، ارثش را جلوگیری كرده، پهلویش را شكسته، جنینش سقط شده و فریاد می زند: وا محمدا، و كسی جواب او را نمی دهد، استغاثه می كند و كسی به فریادش نمی رسد، بعد از من همیشه غمگین و افسرده و گریان است، گاهی از قطع شدن كلی وحی از خانه اش یاد می كند و گاهی از جدائی و فراق من سخن به میان می آورد، شب كه فرامی رسد از اینكه صدای تلاوت قرآن مرا كه نیمه های شب بدان گوش فرامی داد - دیگر نمی شنود، احسان وحشت و ترس و تنهائی می كند و خود را بعد از آن كه در دوران زندگی پدرش عزیز و گرامی بود، هم اكنون تنها و بی كس می بیند، در چنین حالاتی خداوند به وسیله ملائكه با او انس می گرفت و به همان گونه كه با مریم دختر عمران صحبت كرده بودند با وی سخن می گفتند كه ای فاطمه، همانا خداوند تو را برگزیده، پاك ساخته و بر زنان جهانیان انتخابت كرده است، ای فاطمه، در مقابل پروردگارت عبادت كن، سجده نما و با راكعین ركوع كن، بعد دردش شدت می یابد و بیمار می شود خداوند مریم دختر عمران را به عیادت او می فرستد و انیس و همدم او می شود و در این هنگام می گوید: پروردگارا از زندگی دنیا خسته شده ام و از مردم دنیا سیرم، مرا به پدرم ملحق كن، خداوند او را به من ملحق می كند، لذا او نخستین فرد از خانواده ام می باشد كه به من می پیوندد، او در حالی كه اندوهناك و غمگین است حقش غصب شده و او را كشته اند بر من


وارد می شود، در این هنگام می گوید: خداوندا لعنت كن كسی را كه به او ظلم كرده و كیفر نما كسی را كه حق او را غصب نموده و ذلیل و خوار كن كسی را كه او را خوار كرده و در آتش جهنم خود جاودانه ساز آنكس را كه بر پهلوی او چنان ضربه ای وارد كرده كه كودكش را افكنده، ملائكه در این هنگام خواهند گفت:امین. [15] .

17- علی علیه السلام می فرماید: روزی من و فاطمه و حسن و حسین در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم، حضرت نگاهی به ما كرده و گریست، عرض كردم ای رسول خدا، چرا گریه می كنید؟! فرمود: گریستنم به خاطر كارهائی است كه بعد از من بر سر شما می آید، گفتم: آن كارها چیست؟ فرمود: از ضربه ای كه بر فرق سر تو وارد می شود و سیلی كه بر صورت فاطمه می زنند و خنجر بر ران حسن و سمی كه به آن مسموم می شود و كشته شدن حسین در كربلا می گریم، اهل البیت همگی گریستند. [16] .

18- عمادالدین طبری می نویسد: از شب پاره ای برفت و مردم به خواب رفتند، جنازه فاطمه زهراء را حاضر كردند علی علیه اللام و حسن و حسین و سلمان و مقداد و عباس و پسران، عبدالله و فضل، و عقیل بن ابی طالب و عبدالله جعفر و بریده و عمار و زبیر و اسامه و دختران علی علیه السلام و زنان قریش از حاضران بر جنازه او نماز كردند و او را پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جانب منبر دفن كردند، چون روز شد مردم برای نماز بر جنازه آن حضرت روی به خانه نهادند، مقداد ابوبكر را بدید گفت: ما دوش او را به خاك سپردیم،عمر گفت: یا ابوبكر من به تو نگفتم كه ایشان چنین خواهند كرد، مقداد گفت: فاطمه وصیت چنین كرد، تا شما بر جنازه او نماز نكنید، عمر دست برآورد و بر سر و روی مقداد زد او را چندان بزد كه خسته شد مردم كه حاضر بودند او را خلاص كردند، مقداد برابر ایشان بایستاد و گفت دختر


رسول خدا از دنیا رفت و خون از پشت و پهلوی او می رفت بسبب ضرب شمشیر و تازیانه ای كه شما بر او زدید و من پیش شما حقیرتر از علی و فاطمه می باشم، باز در همان كتاب آمده كه عقیل به آنها گفت: به خدا سوگند شما شدیدترین مردم از لحاظ حسات و دشمنی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خاندانش می باشید شما دیروز او را كتك زدید و از دنیا رفت در حالی كه پشتش خونی بود. [17] .

19- معاویه بن ابی سفیان در جواب نامه محمد بن ابی بكر كه در آن از فضائل امیرالمومنین یاد كرده و معاویه را از مخالفت با آن حضرت برحذر داشته چنین می نویسد: تو در نامه ات از فضائل علی یاد كرده و فضائل خاندان خودت را به دیگران منتقل ساخته ای آری ما و پدرت در دوران زندگی پیامبرمان حق پسر ابی طالب را بر خود لازم می دانستیم و فضل و برتری او بر ما آشكار بود، هنگامی كه خداوند برای پیامبرش آن چه را كه نزد خودش هست برگزید وعده خود را برای او تمام كرده دعوتش را آشكار حجتش را روشن و برّا ساخت و او را به سوی خود برد، پدرت و فاروقش نخستین كسانی بودند كه او را كنار گذاشته و با او مخالفت كرده و بر این مطلب با یكدیگر هم آهنگ شده و كار را پیش بردند، علی را به خویشتن فراخواندند و او از همكاری با آنان خودداری كرده با آنان مخالفت كرد و آنان هم غمها و اندوه ها را بر او وارد ساختند. [18] .



[1] طبري دلائل الامامه / 242، ط الغري.

[2] قاضي نور الله شوشتري احقاق الحق، 2/ 373.

[3] مقاتل بن عطيه (م 505)، الخلافه و الامامه، بيروت با مقدم دتر حامد حفني داود.

[4] كنز الفوائد، 1/ 150، ط قم.

[5] كتاب سليم بن قيس ط بيروت / 85- 84.

[6] علامه مجلسي، بحارالانوار، 44/ 83.

[7] طبري، دلائل الامامه، ط نجف 212، و بحارالانوار 50/ 59، توضيح يعني از علام مجلسي است و در بحارالانوار است.

[8] مجلسي، بحارالانوار 52/ 386.

[9] صدوق، معاني الاخبر، مكتبه الصدوق/ 206.

[10] مجلسي، بحارالانوار، 52/ 314.

[11] ابن قولويه، كامل الزيارات، باب 108/ 334.

[12] مجلسي، بحارالانوار 53/ 23.

[13] ابن قولويه، كامل الزيارات، 108/ 333.

[14] مجلي، بحارالانوار 25 /372، حديث طولاني بود آن اندازه كه مورد نياز بود از آن نقل كرديم.

[15] صدوق رحمه الله تعالي، امالي، مجلس 24.

[16] بحارالانوار، 28/ 51.

[17] كامل بهائي، شيخ عمادالدين طبري / 313، طبري اين كتاب را بعد از مناقب الطاهرين كه در تولي است تاليف نموده، كامل در سال 675 تاليف شده است. براي اهميت كتاب رجوع شود به فوائد الرضويه محدث قمي ره /111.

[18] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 3/ 190.